رادین جون رادین جون، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 6 روز سن داره

♥ رادین♥جوانمرد کوچولو♥

آخر پاییز و شمردن جوجه

  سلام جوجه طلایی من راستش ضرب المثلی ا که میگه جوجه ها را آخر پاییز میشمرن.... شما جوجه هاتونو شمردین؟؟؟؟؟؟ من که جوجه هامو شمردم.... 2 تا جوجه دارم..... اونم از نوع شیطونش...... اما خب یکیشون یکم بزرگتر شده و یه جورایی خروسه.... اینم عکسشون..     برگردیم به شیرین زبونی رادین خااااااان گلم گاهی اوقات وقتی صدات میکنم میگم رادین کجایی؟پس چرا نمیایی؟؟؟ حالا رادین:مامان دوجایی پس چرا نِ نیایی.... رادین:دو ده دو ده طَ یایی (جوجه جوجه طلایی) گلکم سه شنبه رفتیم خونه عمو شهاب و کادوی تولد زهراجون را که تولدش 12 آ...
30 آذر 1391

پیشاپیش یلدایتان مبارکباد...

  یلدا دختر سیاه موی بلندبالا ، یادگار نام وطن ، میوه پاییز ایران ، عروس زمستان در راه است ،او را بر سفره مهر بنشانیم و با نسل فردا پیوندش دهیم ، ایرانی بودن را فراموش نکنیم"" پیشاپیش یلدایتان مبارکباد...     عمرتون صد شب يلدا دلتون قدر يه دنيا توي اين شبهاي سرما یادتون هميشه با ما دل خوش باشه نصيبت غم بمونه واسه فردا دوستون دارم پیشاپیش یلداتون مبارک       پسرم:   ...
29 آذر 1391

24آذر-سفره ابوالفضل (ع)

سلام عسلم ما دیروز پنجشنبه اومدیم اراک و برعکس دفعه پیش که همش تو ماشین خوابیدی این دفعه بیدار بودی و به قول خودت پُ ییس را گوش میکردی.آهنگ شهاب حسینی را تو گوشیم دارم یک عکس کوچیک هم کنارشه و تو به اون عکسه میگی پلیس... خلاصه بابا که کلی آهنگ و داستان کودکانه بخاطر تو ،تو فلش ریخته بود تا توی ماشین گوش کنی را ما گوش کردیم و تو آهنگ شهزاده رویا را گوش کردی...... تا اراک بیدار بودی و فقط نیم ساعت آخر خوابیدی. امروز که کلیییییییییی کار داشتیم... ساعت 2:30 هم مهمونها یکی یکی اومدند و تقریبا تموم اونایی را که دعوت کرده بودیم اومدند.به غیر از زن عمو مرضیه ات. تو هم کنار زهرا دختر عموت نشسته بودی و انعام گوش میکردی...
27 آذر 1391

21 آذر

سلام کلوچه من به خدا عاشقتممممممممممممم این روزا یاد گرفتی هر چیزی را که میبینی میگی این دی اِ ؟؟ یعنی این چیه؟عاشق این جملتم.... امروز رفتم مخابرات و خط تلفن ثبت نام کردم.خونمون تلفن داره اما چون به نام خودمون نیست نمیتونستیم adsl بگیریم. خاله مهسا جمعه سفره حضرت ابوالفضل داره و مامی و مهسا جون فردا میرند اراک و ما هم 5 شنبه عصر میریم. دیشب اس ام اسی چند تا از دوستامو دعوت کردم تا بعدا سر فرصت بهشون زنگ بزنم. مامی برات سی دی خاله پریا گرفته که یکی از ترانه هاش فیل داره تا تو  اونو میبینی میگی سنام فیل... راستی خاله مهسا بهت یاد داده تا کار بدی میکنی،سریع میگی بی بَ خشید... دیروز داشت...
27 آذر 1391

19 فروردین-هفده روزگی-مهمونی

سلام گلم امروز مهمونی توبود .اما من تورا گذاشتم طبقه پایین خونه مامان جون تا سروصدای مهمونا اذیتت نکنه. عزیزم توموندی پیش باباشهری و اصلا هم بابا رو اذیت نکردی. قربونت برم بذار از مهمونی بگم. از خانواده بابا شهری فقط مامان بزرگت اومد و خاله فرزانه........... کادوهات: خاله مهسا:پلاک طلای -و ان یکاد مامان بزرگت:٣٠٠ عمو مسعود:١٠٠ عمو مهدی و معین:ماشین کنترلی و آدم آهنی و بقیه هم همه پول آوردن .تقریبا ١.٥ جمع شد.مبارکت باشه پسرم ما هم از طرف تو یک زنجیر و پلاک طلا به مامانی کادو دادیم.به خاطر ٥ ماه پرستاری که از من کردند و الانم که دارند از من...
26 آذر 1391

16آذر

سلام جیگرم الان رو پاهای من خوابیدی و داری پستونک میخوری و الان گفتی کیتی جونو بده...منظورت ملحفه اته... خوابت میاد شدید.... امروز مامی جون پلیور زنبوریتو بافت و تنت کردیم عالی شده بود. دکمه های کیتی هم واسش خریدیم و تو دکمه ها را که میدیدی میگفتی تی تی مَ اوو س...(ملوس) حسابی با توپت بازی میکنی و به من یا مامی و یا بابا میگی تاتی..تاتی..یعنی بلند شو و با من توپ بازی کن...ما هم اجازه نداریم یک دقیقه هم واسه استراحت بشینیم.... یا اینکه باید با هم قطار بازی کنیم....بوق بوق چی چی ...بوق بوق چی چی...پشت سر هم ... اصلا هم اجازه نمیدی ما با تلفن صحبت کنیم همش میگی دوشی بده من.... امروز واست صندلی خوشم...
22 آذر 1391

19 آذر یکشنبه

سلام فرشته کوچولو الان ما اومدیم خونه مامی و تو در حال شیطونی کردنی...در بوفه را باز و بسته میکنی... پنج شنبه شب بابای عمو سعید اومد خونه مامی و تو یکسره میگفتی تسیید...تسیید تا اینکه بعد از شام کمتر غریبی میکردی و میگفتی مموت و عمو محمود کلی خوشحال شد و گفت رادین دیگه منو میبینه نمیگه تسید. میلاد دوست عمو سعید هم بود و تو طبق معمول که خودتو لوس میکنی بهش میگفتی نُ مِ نِ جمعه ساره جون دوست من با عمو فرخ شب واسه شام اومدند خونمون . تو هم همچین سایه سایه میکردی به ساره میگفتی سایه.به فرخم عمو میگفتی.فقط وقتی بهت میگفتیم بگو فرخ میگفتی خاخ....... خاله ساره هم واسه تو بستنی خوری خوشملی آورده بو...
21 آذر 1391

13 آذر-سی دی مهسا سعید

سلام جیگرم الان ساعت 11 شبه و سی دی مهسا سعید در حال پخشه... راستش این روزا سرگرمی تو از سی دی های خاله ستاره رسیده به سی دی عروسی خاله مهساااا. وای خاله مهسا که کلی تعجب کرده و میگه بچه ها همه برنامه های کودکانه دوست دارن و رادین!!!!! از بس فیلم عروسی را دیدیم حفظش شدیم.جالبه تا بابای عمو سعید را میبینی سریع معرفیش میکنی ممووت ممووت.....منظورت محمود ا. ما هم میمیریم از خنده به خاطر اینکه از بین اون همه آدم تو فیلم تو سریع میشناسشونو معرفیش میکنی. من و بابا را هم که راحت میشناسی.راستی عمو مسعود را هم از بین اونهمه مهمون شناختی و میگفتی مسوود مسوود مییا مییا همون محیا! خلاصه امشب اومدیم خونه مامی و ...
13 آذر 1391

10آذر-تولد مامی جون و خونممممممممممون

سلام فرشته کوچولوی من عزیزم امروز روز تولد مامی جون بود .اول قرار بود که شام بریم بیرون و کیک بگیریم منتها تصمیم گرفتیم وقتی رفتیم اراک اینکارا کنیم. و به همون کیک خونگی اکتفا کنیم. امروز بالاخره با ماشین خودیم خرده ریزها را بردیم خونه و بابا ماشین لباسشویی را نصب کرد. و بالاخره رفتیم خونمون. این دفعه اثاث کشیمون خیلی راحتتر از دفعات قبل بود.چون دیگه چیزی از وسایل بزرگمون را نمیخواستیم ببریم. میز ناهار خوریمونو که اراک خونه مامی گذاشتیم. مبلمان و بوفه و میز تلفن و حتی تختخوابمونم گذاشتیم خونه تهران مامی . و کلا چیزی نداشتیم که حملش سخت باشه.خونه کوچیک این مشکلاتم داره دیگه پسرم بالاخره من و بابا بع...
13 آذر 1391